ملاقلی‌پور گفته بود: قارچ سمی یعنی من | پایگاه خبری تحلیلی چغادک نیوز
×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

true

ویژه های خبری

true
    امروز  پنج شنبه - ۹ فروردین - ۱۴۰۳  
false
true
ملاقلی‌پور گفته بود: قارچ سمی یعنی من

فرزند رسول ملاقلی‌پور: به نظرم سیر دریافت معرفت در مرحوم پدرم به سمتی رفت که فیلمی مانند «میم مثل مادر» را ساخت. فیلمی که به زیبایی پیام مهر و فداکاری می‌دهد و پایانی بسیار ارزنده برای مخاطب دارد.

به گزارش "چغادک نیوز"، علاقه به رسول ملاقلی‌پور نه به موجب فیلم‌هایی است که ساخت بلکه برای نگاه بی‌غباری است که از خود داشت و همین در روزگار چند‌لایه تعارفات، گوهری گرانبهاست. به بهانه بزرگداشت مرحوم ملاقلی‌پور در اولین دوره جشنواره فیلم «سما» با فرزند فیلمسازش، علی ملاقلی‌پور هم‌صحبت شدیم تا مروری داشته باشیم به کارنامه مردی که نگاهش سمایی بود. در این گفت‌وگو بر خلاف شرایط مرسوم، هدف‌مان این بود که از آن مرحوم گرانقدر قدیسی نسازیم و نقدی همراه با احترام به وی و آثارش داشته باشیم.
***
  در ابتدا بیاییم از شخصیت پدر آغاز کنیم، چرا که آثارش همه وامدار نگاهش به جهانی است که از آن سرچشمه گرفته است؟
بله! چون یک اثر از درون یک هنرمند می‌آید و آینه‌ای از او است. به هرحال یک اتمسفری وجود دارد که همه بعد از مرگ کسی می‌خواهند به نفع خود او را مصادره کنند و من به‌عنوان کسی که بیشتر از همه به او نزدیک بودم، پس از مرگش سعی کردم از ساختن قدیس برای پدر جلوگیری کنم.
  آنچه بیش از همه برایم دلنشین است، صراحت کلام و رفتار آن مرحوم بود.
مرحوم ملاقلی‌پور شخصی خاکستری بود. اصلا به قول شما صراحت آن مرحوم همیشه زبانزد بود. برنامه برداشت دو که آن زمان پخش می‌شد را یادتان هست؟
  بله! آقای اکبر نبوی اجرا می‌کرد.
رسول ملاقلی‌پور در برنامه پخش زنده خیلی راحت می‌گوید برای به دست آوردن دوربین، شیشه حوزه هنری را شکستم! و این را بدون افتخار و تنها برای بیان شوری که داشته بیان می‌کند. این آدم خیلی خاکی بود و ابایی نداشت که حتی اشتباهات خود را به‌راحتی بیان کند و همین صداقت، کاراکترش را جذاب کرده بود.
  و البته در زمان‌هایی متمادی مورد غضب هم قرار گرفت.
عرصه فیلمسازی بسیار سخت است و اصلا کارگردانی همین است و برای کسی فرش قرمز پهن نمی‌کنند. من فکر نمی‌کنم که چنین وضعیتی بوده است و این شرایطی طبیعی است. ناملایمات فقط برای رسول ملاقلی‌پور نبوده و نیست و خیلی‌ها با توجه به شرایط سخت فیلمسازی به این وضعیت دچارند. به نظر من، فیلمسازی سخت‌ترین کار ممکن است و نمی‌توان به‌راحتی اثری را خلق کرد، بویژه اگر دغدغه داشته باشید.
  اما گاه عرصه برای آن مرحوم چنان تنگ می‌شد که اعلام کرد دیگر فیلم نخواهم ساخت!
به هر حال فیلمساز برای دیده شدن و رسیدن به شرایط بهتر انتقاد می‌کند. اگر فیلمسازی انتقاد نکند حتما انگیزه‌ای نداشته و اگر دیدیم که ملاقلی‌پور اعتراض می‌کرد، برای رساندن پیام و هدفش بوده است. از طرفی رسول ملاقلی‌پور برای خود جایگاهی تصور می‌کرده که دوست داشته بیشتر مورد توجه قرار گیرد. واقعا ببینید بعد از این سال‌ها فیلمی با رنگ و بوی فیلم‌های او آمده است؟ آیا فیلمی با رنگ و بوی علی حاتمی آمده است؟ اینها با این فیلم‌های ماندگار عمری زندگی کرده‌اند. این فیلم‌ها با همه غلط و درست‌هایش مال خودشان است.
  فیلم «قارچ سمی»اش با واکنش بسیاری از دوستان و منتقدان همراه بود و مرحوم ملاقلی‌پور گفته بود، قارچ سمی یعنی من!
الان که به فیلم قارچ سمی با نگاهی منتقدانه نگاه کنیم، به اشکالاتی می‌رسیم و به نظرم باید آنالیز آن را داشته باشیم. البته فیلم حرف بدی نگفته و دارد به نقد اخلاقیات می‌پردازد و به فسادی که در جامعه مانند قارچ در حال رشد است. اما راهکاری که فیلم ارائه می‌کند مناسب و براساس تئوری اسلام و پیامبر نیست. من از این جهت با فیلم مشکل دارم که فیلم برخلاف عیب‌یابی درست خود، راهکار مناسب و اخلاقی ارائه نداده است. من نظرم این است که مرحوم ملاقلی‌پور به لحاظ فهم و کشف اتفاقات بسیار قوی بود اما به لحاظ انجام مطالعه ضعیف بود، نه اینکه مطالعه نداشته باشد اما واقعیتش این است که پدرم کم کتاب می‌خواند. این حرف را که دارم می‌زنم نه بابت نقد پدر بلکه بابت ارائه دیدگاهی است که برای امثال من جوان به درد می‌خورد.
  این مساله بی‌دانشی و نداشتن اطلاعات که معضلی فراگیر است.
به نظرم هنرمندی که برای اجتماع کار می‌کند، باید جز سواد سینمایی، اطلاعات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود را هم بالا ببرد تا این مساله باعث باز شدن دیدگاهش شود و در این شرایط به مانند یک طبیب عمل خواهد کرد. در قارچ سمی ما شاهد پایانی بشدت قاطعانه و در ترویج خشونت هستیم. از این نظر پدر اگر جز فهم و شهود بسیار زیاد و شناختی که از جامعه داشت، با اطلاعات و مطالعاتی هم همراه بود، حتما چنین اتفاقی در پایان آن فیلم نمی‌افتاد. ببینید! ما چقدر فیلم در تاریخ سینمای ایران داشته‌ایم که تنها به دنبال این هستند که فریاد بزنند که پولدارها خوردند و بردند و فریاد و فغان!
  از شب‌نشینی در جهنم تا همین آثار جشنواره اخیر فجر.
خدا پدرت را بیامرزد. این همه ادعا و ژست مردمی بودن بدون هیچگونه راهکار و نگاهی روشن و نتیجه‌ای راهگشا.
  به نظرت نسل جدید فیلمساز از این پیام‌گویی‌های مستقیم و شعارزدگی‌های مرسوم فاصله نگرفته است؟
نه، این مساله ارتباطی به فیلمساز پیر و جوان ندارد. همه دارند داد می‌زنند و هیچ‌کس راه‌حل ارائه نمی‌دهد و خب، فرق هنرمند با دیگران چیست؟
  شاید برخی از فیلمسازان جوان با عدم پرداخت مناسب و عدم ورود به چالش‌های فیلمنامه‌ای در واقع خود را از دست هرگونه پایانی رها کردند و دیگر وظیفه‌ای برای خود قائل نیستند!
من اصلا نمی‌خواهم مساله پایان باز و این نوع نگاه جدید مینی‌مال را در بین فیلمسازان جوان محکوم کنم. من به دنبال سینمای قصه‌گو هستم اما می‌گویم حتی همان پایان باز هم برای خود اصولی دارد و به این بهانه نمی‌توان فیلم را رها کرد. باید در آثار مدرن هم به دنبال طرح مساله بود و نمی‌توان اصول فیلمسازی را فراموش کرد.
  به نظرت راه رسیدن به شناخت و معرفت چگونه در یک فیلمساز پدید می‌آید؟
به لحاظ تئوری باید فیلمسازان کتاب بخوانند و دائم مشورت کنند تا دید بازتری پیدا کنند. از طرفی فیلمساز باید همیشه به دنبال رسیدن به مسیر حقیقت باشد و این یافتن معرفت از نظر من با خواندن قرآن به دست می‌آید. حتی راهکار فیلم‌های اجتماعی ما هم از این طریق به‌دست می‌آید. من نمی‌گویم بیاییم و فقط فیلم دینی بسازیم بلکه می‌گویم که آن نگاه دینی و قرآنی باید در هر اثر تجلی یابد.
  در فیلم‌های ابتدایی مرحوم ملاقلی‌پور در عین اینکه دورانی از کسب تجربه در فیلمسازی را می‌پیمود، فضای بصری و حس و حال دگرگونی را می‌توان یافت که در برخی دیگر از کارهایش ادامه نیافت.
یکی از مسائلی که باعث شده بود مرحوم ملاقلی‌پور در فیلم‌های اولش موفق‌تر باشد، حضورش در جبهه بوده است، یعنی همنشینی با شهید حسن شوکت‌پور و شهید بهروز مرادی و دیگر بزرگانی که در جبهه بودند باعث شد که رسول ملاقلی‌پور هم به منبع عظیمی از معرفت و شهود نزدیک باشد و از این گنجینه‌ها استفاده کند. شاید شهید مرادی را بهتر بشناسید که در زمان جنگ  غیر از جنگیدن با دشمن، عکاسی و نقاشی هم می‌کرد و در زمان محاصره خرمشهر در مسجد جامع آنجا نقاشی شهیدان را می‌کشید، چرا که اعتقاد داشت باید هر کاری کرد که این فداکاری رزمندگان ثبت شود.
  بسیاری از فیلمسازان نسل نو سینمای پس از انقلاب با حضور در جبهه به این عرصه آمدند. عشق به فیلمسازی پای پدر را به جبهه باز کرد یا برعکس بود؟
 رسول ملاقلی‌پور زیر آتش و خمپاره دوربین با خود برد تا به ثبت جنگ بپردازد و حضورش در جبهه نه یک بار بلکه ۸ سال طول کشید و جانباز شد و همچنان می‌رفت.
  در صورتی که می‌توانست دیگر رجعتی به جبهه و جنگ نداشته باشد.
همین را می‌خواهم بگویم. آدم‌هایی در جبهه بر او چنان تاثیرگذار بودند که نمی‌توانست دل از جبهه بردارد.
  می‌گفت که بیشتر در جنگ از چه کسانی تاثیر گرفته است؟
شخصیت حسن شوکت‌پور برایش بسیار ارزشمند بود و او را در فیلم سفر به چزابه به نوعی بازسازی کرد. در فیلم‌های دیگرش هم می‌توانیم به بازسازی اتفاقاتی واقعی برسیم. مثلا خاطره‌ای را تعریف می‌کرد که در سکانسی از فیلم سفر به چزابه وجود دارد. جایی که حاج‌حسن شوکت‌پور به پدر می‌گوید دست تنها است و خود را به سنگری برسان و کمک بیاور که تانک‌های دشمن در راه است. ملاقلی‌پور شک می‌کند و می‌گوید: من بروم؟ وقتی شوکت‌پور رفت او نتوانست خود را راضی کند که برود و در خرابه‌ای به خواب رفت. نزدیک صبح در راه برگشت به موتورسواری می‌رسد که شوکت‌پور است و به او می‌گوید: آقا رسول! دیشب تو خوابیدی و خیلی‌ها شهید شدند. پدر با شنیدن این مساله به هم می‌ریزد. در فیلم پرواز در شب هم می‌بینیم که پسر جوانی خواب است و بعد می‌بیند تانکی در مسیرش می‌آید. برای همین می‌گویم شهید شوکت‌پور همانند استادی برای رسول ملاقلی‌پور باقی ماند و به او فهماند که نمی‌توان نسبت به مسائل بی‌تفاوت بود.
  پس تعهد و نگاه نقادانه در آثارش را از جبهه به یادگار گرفته بود.
بله! دیگر ملاقلی‌پور خود را متعهد به همه چیز می‌دانست و در سینمای اجتماعی نیز همان نگاه جبهه و جنگ را حفظ می‌کرد. حتی من معتقدم ساخت فیلم خوب اجتماعی از فیلم جنگی هم سخت‌تر است. اصلا قرآن هم از مبارزه با نفس، تعبیر جهاد اکبر می‌کند. ببینید در زندگی شهری مردم درگیر چه هستند؟ فیلمساز در سینمای شهری باید چنان کند که انسان نسبت به مسائل دنیوی تعهد داشته باشد.
  مرحوم پدر در آن دوران از چه فیلم‌هایی به‌عنوان نمونه‌هایی ارزنده یاد می‌کرد؟
مثلا من یادم است خیلی کوچک بودم و با خانواده به دیدن فیلم «دیده‌بان» آقای حاتمی‌کیا رفته بودیم و پدرم خیلی دوست داشت. فیلم «هور در آتش» آقای حمید‌نژاد را هم دوست داشت و اصلا آقای عزیزالله حمیدنژاد را خیلی قبول داشت و رفاقت عمیقی با هم داشتند.
  خودت دوست داشتی فیلمساز شوی یا به اصرار پدر به این سمت آمدی؟
پدر اجباری برای اینکه من فیلمساز شوم نداشت و من خودم علاقه‌مند بودم. البته به این معنی نیست که من حالا یک هنرمندم، چرا که اگر هنر را دمیدن روح تعهد در مخاطب بدانیم دیگر به این راحتی نمی‌توان به هر شخصی هنرمند اطلاق کرد. به نظر من امثال بهروز مرادی و حسن شوکت‌پور را باید هنرمند دانست.
  در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ موج سینماگرانی موسوم به جشنواره‌ای هم شکل یافت. نظر پدر درباره اینگونه فیلمسازان چه بود؟
بیشتر نگاه پدر به خود و وضعیتش بود تا دیگران و درباره فیلمسازان دیگر نظری نمی‌داد. البته این را بگویم که پدر نه تنها از جایزه بدش نمی‌آمد، بلکه از گرفتنش استقبال هم می‌کرد و این طبیعت هر آدمی است و ملاقلی‌پور هم از جنس همین مردم بود. اما برای رسول ملاقلی‌پور مهم‌تر از همه چیز، ارتباط با مخاطب بود. من یادم می‌آید که پدر یک روز به من زنگ زد و با خوشحالی گفت که علی، مردم جلوی سینما فرهنگ برای فیلم میم مثل مادر صف کشیده‌اند.
  آخرین یادگاری مرحوم ملاقلی‌پور که عاشقانه زیبایی برای مادر شد.
بله! به نظرم سیر دریافت معرفت در رسول ملاقلی‌پور به سمتی رفت که فیلمی مانند «میم مثل مادر» را ساخت. فیلمی که به زیبایی پیام مهر و فداکاری می‌دهد و پایانی بسیار ارزنده برای مخاطب دارد. در آنجا قهرمان نشان می‌دهد که چگونه می‌توان از همه چیز گذشت و این تعهد در پایان به مخاطب منتقل می‌شود.
  قهرمانی متمایز از فضایی اکشن و جنگی و این بار از دل نگاهی مادرانه.
به هر حال ملاقلی‌پور به یک سیر ارزنده‌ای رسید که قهرمانش را در دل سینمای شهری یافت و برای همین هم این فیلم برای مردم ماندگارتر از قارچ سمی است.
  فضاهای متمایزی را هم در فرم آثارش می‌توان یافت.
در مقطعی درگیر فرم‌هایی شده بود که در آن تجربه کسب کرده بود. فیلم «نسل سوخته» اپیزودیک بود و «مزرعه پدری» و «هیوا» هم بازی با زمان داشتند و پدر می‌خواست برای رجعت به سینمای دفاع مقدس از فرم‌های مختلفی استفاده کند.
  چقدر اهل فیلم دیدن بود؟
واقعا فیلم‌بین خوبی بود و برخی از فیلم‌ها را برای آموختن بارها می‌دید و واقعا هم خوب تحلیل می‌کرد. مثلا یادم می‌آید در آن زمان بارها فیلم ترمیناتور را برای صحنه‌های اکشنش می‌دید. دنبال فیلم‌هایی بود که به دردش می‌خورد. شما می‌توانید بخشی از فضای ترمیناتور را در فیلم مزرعه پدری ببینید.
  مهم‌ترین مواردی را که به لحاظ فیلمسازی از پدر یاد گرفتی چه بود؟
من از بابت انتقال حس درونی به اثر و نیز مسائل فنی مانند دکوپاژ کردن و زاویه دوربین از مرحوم ملاقلی‌پور آموختم، چرا که واقعا در این زمینه‌ها استاد بود. در زمینه تدوین و چگونگی کات زدن‌ها خیلی کمک کرد. حتی نوع به‌کارگیری سوررئال در سینما را به من یاد داد.
  و از بابت میزانسن نگاهی که به پیرامونت بخشید؟
بی‌تفاوت نبودن نسبت به مسائل و نسبت به آدم‌های جامعه را به من یاد داد. بی‌تفاوت نگذشتن نسبت به آدم‌های ناتوان. پدر خیلی آدم خیری بود و با وجودی که خودش خیلی شرایط سختی داشت اما در فکر دیگران بود.
  از طرفی با توجه به همان رک بودن و براساس نگاهی منتقدانه بسیار ناراحت و عصبی می‌شد.
پدر آدمی بود که آستانه تحملش کم بود و برای همین زود عصبی می‌شد، البته نه نسبت به همه چیز و بیشتر برای چیزهایی که به آن حساس بود.
  بیشتر چه چیز آزارش می‌داد و موجب می‌شد که جوش بیاورد؟
مثلا به تنبلی خیلی حساس بود و به دروغگویی افراد هم حساس بود و اگر کسی دروغ می‌گفت از کوره در می‌رفت.
  به نظرت اگر الان روبه‌رویم می‌نشست، تحمل شنیدن نقدهایم را داشت؟
بله! آدمی منتقد و شنیدار نقد بود اما من دوست داشتم پدر بیشتر از این منتقد خود باشد.
  نقدهای آن دوران را که درباره‌اش بود می‌خواند؟
بله! نقدها را می‌خواند. مثلا اکبر نبوی را قبول داشت و هنگامی که نقدش می‌کرد می‌پذیرفت اما برخی منتقدها فقط سر و صدا می‌کنند.
  واکنش خاصی هم در برابر این نقدها نشان می‌داد؟
بله! حتی یادم می‌آید در لحظه‌ای با خواندن نقدی گفت که این منتقدان همه بی‌سوادند! البته این را هم در نظر بگیرید که برخی نوشته‌ها نقد نیست، بلکه تخریب است. یادم می‌آید در هنگام اکران فیلم میم مثل مادر یکی نوشت که این فیلم درجه چندم و هندی است که دوزار هم نمی‌فروشد! در صورتی که فیلم هم خوب فروخت و هم ماندگار شد.
  در میان فیلم‌های آن مرحوم و در کنار فیلمی خوش‌ساخت با مایه‌های سوررئال مانند «سفر به چزابه»، فیلمی کاملا بی‌هویت مانند «کمکم کن» هم وجود دارد.
«کمکم کن» را در شرایط بد مالی ساخت، چرا که دوست داشت فیلم پر‌فروش بسازد و بعد چند سالی بنشیند و فکر کند. خودش هم بارها گفت که این فیلم را دوست ندارد. فیلم «خسوف» را هم که خیلی‌ها ندیدند، دوست نداشت.
  رسول ملاقلی‌پور برایت بیشتر به‌عنوان یک پدر معنا داشت یا استادی فیلمساز؟
هر دو. هم پدر و هم فیلمسازی خاکستری بود. در آن اواخر به من گفت که علی! من در مقطعی درباره‌ات اشتباه کردم. رسول ملاقلی‌پور آدمیزاد بود و اشتباهش را می‌پذیرفت.
  «قندون جهیزیه» اولین فیلم بلندتان با در بسته جشنواره فجر برخورد کرد. دلیل خاصی اعلام شد؟ چون معمولا دلیل این مساله نازل بودن اثر عنوان می‌شود!
حالا فیلم در جشنواره سما نشان داده می‌شود و ببینید فیلم نازل است یا نه؟ من خیلی دنبال این مساله رفتم و جواب روشنی نگرفتم. البته برای خودم در این زمینه آنالیز دارم.
  دیدگاهت از بابت عدم پذیرش فیلم در جشنواره گذشته چه بود؟
به نظرم قندون جهیزیه به دلیل اینکه نقد سینما می‌کند، برای خیلی‌ها مناسب نبود. به نظرم این فیلم سرش درد می‌کند برای انتقاد از همه چیز. دوست دارم فیلم را ببینید و امیدوارم که موفق شده باشم.
  به نظرت اگر پدر زنده بود، فیلمی مانند «قندون جهیزیه» را می‌پسندید؟
به هر حال به علت پدر بودن از فیلم تعریف می‌کرد و نمی‌توان در این باره به قضاوت درستی رسید. به نظرم هر پسری اگر با تعریف پدرش مواجه شود، باید شک کند!

منبع: وطن امروز

false
true
false
true

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد


false