×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

true

ویژه های خبری

true
    امروز  سه شنبه - ۴ اردیبهشت - ۱۴۰۳  
false
true
برای " احمد عزیزی" دعا کنید

گوشه بیمارستان چندطبقه شمال شهر کرمانشاه یک تخت ویژه هست، تختی که دیگر یک نفر بر آن حق آب و گل دارد.

به گزارش "چغادک نیوز"، دستگاه‌ها هفت سال است که عادت کردند به او اکسیژن بدهند، مانیتور عادت کرده ضربان قلبش را نشان دهد که انصافا همیشه هم منظم می‌زند.

 
 بیمار این تخت هفت سال است که جایش را به کسی دیگر نداده، هفت سال است که نمی‌شود برایش برگه ترخیص نوشت، هفت سال است سرم‌ها از بالای این تخت تکان نخورده‌اند و جای آب و غذای مریض این تخت را پر کرده‌اند.
 
این شاعر مریض تا هفت سال پیش به جای این تخت پشت تربیون‌ها قرار می‌گرفت، از "کفش‌های مکاشفه" می‌گفت، از "باران پروانه"، از "شرجی آواز"، از " سیل گل سرخ"، از "ترجمه زخم"، از "ملکوت تکلم".
 
حالا هفت سال است که ملکوت تکلمش را کسی نمی‌تواند کشف کند، هفت سال است که تنگی تراشه نای او ترجمه زخم شده، سیل گل سرخ را برای عیادتش می‌آورند و "احمد" می‌بیند، می‌شوند، نگاه می‌کند، اما نه حرف می‌زند و نه راه می‌رود.
 
احمد حتی می‌خندد و گریه می‌کنند، حتی می‌تواند دستهای رهبرش را وقتی که به دیدار او رفت محکم فشار دهد و رها نکند، اما هنوز نمی‌تواند از این تخت و دستگاه‌ها جدا شود و باز برای مردم شعر بخواند.
 
شش بار ۱۵ اسفند گذشت و احمد بلند نشد، سطح هوشیاری‌اش بهتر شد، توانست کمی احساس نشان دهد، اما حالا که هفتمین ۱۵ اسفند هم رسید، احمد هیچ تغییری نکرده و هنوز مثل همیشه است.
 
در چنین روزهایی در سال ۸۶ ناگهان فشار خونش بالا رفت و مشکل بینایی پیدا کرد، تا مشکل واقعی او را تشخیص دادند و بستری‌اش کردند به کما رفت و دچار ضایعه مغزی شد.
 
حالا با گذشت این سال‌ها اگرچه کمی از سطح هوشیاری او برگشته، اما هیچوقت دیگر مثل روز اول نشد.
 
در همه این هفت سال حال عمومی‌اش را از پرستار همیشگی‌اش پرسیدیم، پرستاری که هفت سال است هر وقت زنگ زدیم گفت احمد اینجاست و می‌خندد.
 
زینب عزیزی خواهر احمد در همه این هفت سال پرستار او بود، پرستاری که همیشه می‌گوید حال عمومی احمد خوب است، ضربان قلب و فشار خونش نرمال است، سطح هوشیاری‌اش هم بهتر شده فقط مشکل تنگی تراشه دارد و برای خبرهامان تیتر می‌سازد که "حال احمد عزیزی خوب است".
 
خواهری که با هزینه‌های چند میلیونی درمان در هرماه ساخت، با نبود دفترچه بیمه، خواهری که هفت سال است نمی‌گذارد احمد زخم بستر بگیرد، خواهری که حتی تلاش کرد احمد را به خارج ببرد و نشد، چون از دست خارجی‌ها هم برای شاعر یاس و احساس ما کاری نمی‌آید.
 
۴ دی امسال احمد عزیزی ۵۶ ساله شد، ۵۶ سالی که هفت سالش در بیمارستان امام رضا(ع) گذشت، روی همین تخت.
 
در همه این سال‌ها به هر بهانه‌ای برایش دعا کردیم، ماه رمضان و شب قدر دعا کردیم، تاسوعا و عاشورا دعا کردیم، شب یلدا و عید نوروز دعا کردیم که خدایا شاعر سرپل‌ذهابی کرمانشاه را خوب کن.
 
حالا که سالگرد به کما رفتنش رسیده باز هم دعا می‌کنیم که ۱۵ اسفند سال دیگر احمد از تخت بلند شده باشد.
 
بلند شده باشد و شاید خودش بداند آثاری که از او گم شده کجاست، خودش آنها را به انتشارات بدهد و چاپ کند.
 
شاید حکمتی باشد در اینکه کنگره ملی که به نام "احمد عزیزی" است اینقدر به تعویق افتاد، شاید احمد بلند شد و در کنگره‌اش آمد.
 
دعا کنیم برای حال و روز هفت ساله احمد عزیزی و خواهرش، دعا کنیم برای قصه‌ای که در دل همه ما و رهبرمان غصه‌ای شده است.

 

شعری از احمد عزیزی درباره حضرت زهرا (س):

عشق من! پاییز آمد مثل پار
باز هم ما بازماندیم از بهار

 

احتراق لاله را دیدیم ما
گل دمید و خون نجوشیدیم ما

 

باید از فقدان گل، خون‌جوش بود
در فراق یاس، مشکی‌پوش بود

 

یاس بوی مهربانی می‌دهد
عطر دوران جوانی می‌دهد

 

یاس‌ها یادآور پروانه‌اند
یاس‌ها پیغمبران خانه‌اند

 

یاس ما را رو به پاکی می‌برد
رو به عشقی اشتراکی می‌برد

 

یاس در هرجا نوید آشتی‌ست
یاس دامان سپید آشتی‌ست

 

در شبان ما که شد خورشید؟ یاس
بر لبان‌ ما که می‌خندید؟ یاس

 

یاس یک شب را گل ایوان ماست
یاس تنها یک سحر مهمان ماست

 

بعد روی صبح پرپر می‌شود
راهی شب‌های دیگر می‌شود

 

یاس مثل عطر پاک نیت است
یاس استنشاق معصومیت است

 

یاس را آیینه‌ها رو کرده‌اند
یاس را پیغمبران بو کرده‌اند

 

یاس بوی حوض کوثر می‌دهد
عطر اخلاق پیمبر می‌دهد

 

حضرت زهرا دلش از یاس بود
دانه‌های اشکش از الماس بود

 

داغ عطر یاس زهرا زیر ماه
می‌چکانید اشک حیدر را به چاه

 

عشق محزون علی یاس است و بس
چشم او یک چشمه الماس است و بس

 

اشک می‌ریزد علی مانند رود
بر تن زهرا، گل یاس کبود

 

گریه، آری گریه چون ابر چمن
بر کبود یاس و سرخ نسترن

 

این دل یاس است و روح یاسمین
این امانت را امین باش ای زمین

 

نیمه شب دزدانه باید در مغاک
ریخت بر روی گل خورشید، خاک

 

یاس خوشبوی محمد داغ دید
صد فدک زخم از گل این باغ دید

 

مدفن این ناله غیر از چاه نیست
جز تو کس از قبر او آگاه نیست

 

گریه کن زیرا که گل‌ها دیده‌اند
یاس‌های مهربان کوچیده‌ان

 
 
منبع: ایسنا

 

false
true
false
true

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد


false