×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

true

ویژه های خبری

true
    امروز  جمعه - ۳۱ فروردین - ۱۴۰۳  
false
true
نوسروده در سوگ شهادت امام موسی کاظم(ع) / نگاهی کن به این چشمانِ مضطر، هزار امید آوردم بر این در

به گزارش چغادک نیوز به نقل از خبرگزاری تسنیم ، در سالروز شهادت امام موسی کاظم علیه السلام نوسروده هایی از شاعران آیینی کشور منتشر می‌شود.

مرضیه عاطفی 

قرعهٔ غربت به یار آشنا افتاده بود
فتنه هایِ زهر در جام بلا افتاده بود

درد غالب شد به قلبش، لحظه لحظه لرزه بر
دستهایِ حضرتِ مشکل گشا افتاده بود

با نفس‌های سرآسیمه جدالی سخت داشت
استخوانِ سینه اش در تنگنا افتاده بود

خورد مظلومانه بر دیوارِ زندان صورتش
حضرتِ باب الحوائج بیهوا افتاده بود

شد عبایش گرد و خاکی؛ خورد لب‌هایش ترک
رنگ و رو از چهرهٔ آقایِ ما افتاده بود

هم کبودی بر تنش، هم روی ساقِ پایِ او
ردّی از زخم ِ غل و زنجیرها افتاده بود

زهر با خود حنجرش را تکه تکه بُرده بود
با عطش یادِ شهیدِ کربلا افتاده بود

پیکرش رویِ پلِ بغداد جانم را گرفت
دل؛ پریشانحال یادِ بوریا افتاده بود

لرزه ها و ضجه ها انداخت بر ارکانِ عرش
خنجر کندی که در کارِ قفا افتاده بود

سنگ می بارید با شمشیرِ برّان بر تنش
در کنارِ خونِ در جریان؛ عصا افتاده بود

آبروی هر دو عالم بی کفن؛ عریان؛ سه روز
بر تنِ صحرایِ ماریه رها افتاده بود!

وحید محمدی

شکر خدا نعش(جسم) تو را بی سر ندیدند
زخم سنان بر روی آن پیکر ندیدند

شکر خدا که شیعیان بودند آن روز
مردم تو را بی یار و بی یاور ندیدند

شکر خدا آن روز دخترها نبودند
پای تو را آن لحظه ی آخر ندیدند

دوری تو از خانواده بد نبوده_
_وقتی تنت را این چنین لاغر ندیدند

ساقت شکسته بود اما سینه ات را
در زیر پای سرخ یک لشکر ندیدند

آقا خدا را شکر مردم حنجرت را
درگیر با کندی یک خنجر ندیدند

هر چند روی تخته ی در بود جسمت
اما در آن زخمی ز میخ در ندیدند

هم دخترت رنگ اسارت را ندیده
هم خواهرانت غارت معجر ندیدند

هم پیکرت عریان نمانده روی خاک و
هم غارت انگشت و انگشتر ندیدند

جانم فدای آن غریبی که به جسمش
جایی برای بوسه ی خواهر ندیدند

محمدعلی بیابانی

وقتش شده بیایی و درمانمان کنی
فکری به جسم زخمی ایمانمان کنی

ما را فراق روی تو تا کفر برده است
برگرد تا دوباره مسلمانمان کنی

ما آبروبریم به دردت نمی‌خوریم
حق می‌دهیم از همه پنهانمان کنی

تا کلب آستان تو بودن فضیلت است
دیگر نیاز نیست که انسانمان کنی

ابری شدیم و راه به گریه نبرده ایم
داریم امید تا که تو بارانمان کنی

ما را کنون که تا حرم شاه راه نیست
ای کاش تا که زائر سلطانمان کنی

حالا که کاظمین نرفتیم کاش که
ما را غبار راه خراسانمان کنی

حالا که پای سفرهٔ موسی بن جعفریم
در این عزا تو کاش که مهمانمان کنی

امشب خودت گریز به کرب و بلا بزن
تا که فدای سید عطشانمان کنی

یوسف رحیمی

نگاهی کن به این چشمانِ مضطر
هزار امید آوردم بر این در

من و این اشک… یا باب الحوائج
من و این آه… یا موسی بن جعفر

علیرضا خاکساری

مانند او، اولاد او با آبرو هستند
سادات ایران بیشتر از نسل او هستند

false
true
false
true

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد


false